یکشنبه ۳۰ اردیبهشت ۰۳

زندگی حوصله سر بر

با یادداشت های روزانه من همراه باشید

زندگی حوصله سر بر

ازوقتی مرخصی گرفتم هیچ کاری برای انجام دادن ندارم.راستیتش نمی شه گفت هیچیه هیچی.فقط روز های زوجم با کلاس بدمینتون و زبان پر شده.این چند وقته هم علاقه مو به کلاس زبان از دست دادم و به زور توی کلاس ها شرکت می کنم.متاسفانه ذخیره کتابام هم ته کشیده و عملا خوشی از روزگارم حذف شده.
{مهسا (خواهرم)همین حالا دو بار از پنجره تف کرد پایین:/واقعا چندشه!}
یه چیزی رو بهتون بگم؟
این چند وقته فقط به امید خواب روزامو می گذرونم.در خواب و رویا همه چیز امن و امان است و هیج اتفاقی نمی تواند به شما آسیب برساند.آره خواب منطقه امن من است.هیچ دغدغه ای هیچ فکری دیگر نمی تواند من را آزار دهد.روز ها به خاطر اینکه مجبورم از خواب برخیزم ناراحتم و شب ها به خاطر اینکه می توانم بخوابم شادمان.البته باید گفت قبل از اثر کردن قرص ها زیاد خوابیدن برام جذاب نبود چون همش کابوس می دیدم اما الان با وجود قرص ها شب ها خواب های شیرین و خوبی می بینم(اغلب)
خودم فکر می کنم اگه برای روز هام کاری می داشتم دیگه روزامو به امید خواب شب نمی گذروندم .
خستم از خودم ،از زندگیم ،از آدمای زندگیم ،از اینکه مجبورم ازشون شرایطم رو پنهان کنم چون می دونم قدرت درک شرایط من رو ندارن و قطعا پشت سرم حرف در می یارن.اون وقت ها که زیاد حالم خوب نبود همش آرزو می کردم ای کاش به یک کما برم و وقتی بیدار شدم همه چیز درست شده باشه،همه چیز روی روال افتاده باشه .
ولی خب بیاید خودمون رو گول نزنیم هیج کس نمی تونه با یک گوشه نشستن به شرایط بدش غلبه کنه و آدما باید برای خلاصی از حال بدشون تلاش کنن.

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.