یکشنبه ۳۰ اردیبهشت ۰۳

صبا کیست؟

با یادداشت های روزانه من همراه باشید

صبا کیست؟

من توی 12آبان 1386 توی یه روز برفی به دنیا اومدم.توی یک خانواده متوسط رشد کردم و الان 16 سال دارم(البته اگه نیمه دومی بودنم رو حساب کنید 17 سال میشه).از بچه گی عاشق قصه و کارتون بودم و به خاطر اینکه هیچ دوستی نداشتم همیشه در حال بازی با شخصیت های داستانی و کارتونی بودم.
زندگی من به همین منوال ادامه داشت تا اینکه وقتی 9 سالم بود با دنیای کتابا آشنا شدم و باید اعتراف کنم که چه دنیای شگفت انگیزی هم بود.اولین کتابی که خوندم مجموعه کتاب "جودی دمدمی " از مگان مک دونالد بود و این مجموعه کتاب دنیای خیالی من رو وسیعتر کرد.
از روابط اجتماعیم اگه بخوام براتون بگم،باید بگ توی بچگی افتضاح بود و یه جورایی بچه ننه بودم؛ اما هر چقدر بزرگتر شدم اجتماعی تر شدم و دوست و رفیق های بیشتری پیدا کردم.اوضاعم تو مدرسه عالی بود همیشه جزو دانش آموزای برتر کلاس بودم ولی دلیل محبوبیتم توی کلاس بیشتر به خاطر کتاب خوندم بود و معلم کلاس شیشمم همیشه به خاطر همین من رو تشویق می کرد تا کتابای بیشتری بخونم.
گذشت و گذشت تا اینکه وارد دبیرستان شدم.مدرسه ای که می رفتم وحشتناک سخت گیر بودن و از اونجایی که دوره دبیرستان رفتن من همراه با دوره کرونا شد قضیه مهلک تر و سخت تر شد.روز شب کارم شد درس خوندن تا دو سال به همین منوال بود من مهمانی ها رو می پیجوندم تا بتونم بیشتر درس بخونم و کم کم عصبی و مضطرب شدم.
توی تابستون بود که ذیگه تاب نیاوردم و یک ماه مونده با شروع مهر مدرسه مو عوض کردم.توی مدرسه جدیدم ،نه بزارید اصلاح کنم ،مدرسه نه چاله میدونی که می رفتم واقعا بهم خوش می گذشت.دیگه  از تا سر حد مرگ در سخوندن خبری نبود.مدرسه به فعالیت های فرهنگی و تفریحی دانش آموزا خیلی اهمیت می داد. البته بزارید بگم چرا به اونجا میگم چاله میدون.توی مدرسه هر روز دعوا بود. یه کلاسی هم بود به اسم کلاس "نه دو" لاتِ لاتا اونجا بودن هر روز دو جناح لاتا با هم دیگه دعوا می کردن.حالا سوال می پرسین ما چی کار می کردیم؟ما تماشا میکردیم و لذت می بردیم.بله به جرعت می تونم بگم سالی که توی اون مدرسه گذروندم از بهترین سالهای عمرم بوده.


ادامه دارد...
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.